ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان آمده که ره زنم بر سر گنج شه زنم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف می کند گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود آنکه ز تاب روی او نور صفا به دل کشد در هوس خیال او همچو خیال گشتهام این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
مولانا نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|